امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

بدون عنوان

سلام عزیزم خوبی؟همه حالتو از من میپرسن ام من نمیدونم چی بگم میگم خبر ندارم اما ایشالا که خوبه. مامان جونم عزیز دلم چند وقته میخوام  بیام یه درد دلمو بنویسم اما پای نوشتن میرسه نمیتونم الان هم مثل همیشه نتونستم.به موضوعش اشاره میکنم،دلم برای ٢ نفر خیلی تنگ شده ٢نفر که ١سال بیشتره که ندیدمشون دلم براشون پر میکشه خدا کسی رو که این جدایی را آورد لعنت کنه.بدتر از من خواهرم داره میسوزه ام هیچی نمیگه همونطور که من چیزی نمیگم.جدایی ازشون برام سخته همش خوابشون رو میبینم.خدایا تو را به حق این روزهای قشنگت،تو را به حق فرشته های مهربونت قسم میدم به این جدایی پایان بده من دیگه طاقت ندارم شاید یه روز بیام قصه رو توی خصوصی بنویسم تا دلم آروم بشه....
23 مهر 1391

خدارا شکر که سالمی

سلام عزیز دلم .. خیلی خوشحالم ... میدونی چرا؟ چون جواب غربالگری را گرفتم خدارا شکر شما صحیح و سالم هستی. فدای نی نی نازم بشمممممممم منننن راستی سرویس چوبتم خریدیم عسلم.البته هنوز آماده نشده تازه سفارش دادیم.تعجب نکن عشقم زود خریدیم برای اینکه بابایی دوست نداره من دلم بزرگ شده باشه بریم خرید برای همین میگه باید همه چیزو زود بخریم تا برای بعد چیزی نمونه.. دوستتتتتتت داررررمممممم عشقم ...
17 مهر 1391

1/3 از ماهای با هم بودنمون گذشت

سلام عشق مامانی خوبی؟خوش میگذره؟مامانی که اذیتت نمیکنه؟تمام تلاشمو میکنم تا بهترین روزها رو توی دل مامانی داشته باشی...عشق مامان یک سوم از ماهای باهم بودنمون گذشت دو سوم دیگه مونده اما این 3ماه در عین حال که حالت تهوع داشتم و دارم ولی خیلی خوب بود.فدات بشم قند عسل مامان.ایشالا 6ماه باقی مونده هم به سلامتی بگذره  عشق مامان دعا یادت نره....
17 مهر 1391

سرماخوردگی مامانی

سلام عزیز دلم قند عسل مامان و بابا.... این چند روز حال خوبی ندارم  مامانی جونم میدونی چرا؟آخه دور از جون تو مامانی سرماخورده حالم بده گلوم خیلی گرفته سرفه میکنم بدنم درد داره تازه یه عالمه کار هم دارم .امشب بله برون عمه جونیه اصلا حال ندارم برم اما باید برم. ای کاش میتونستم کمک کنم آخه مامان بزرگ دست تنهاست و من هم نمیتونم کمک کنم. اشکالی نداره بابایی باید زحمت کارا رو بکشه دیگه....راستی قند عسل وقتی داشتیم میرفتیم مسافرت برای اینکه من خسته نشم اول رفتیم قم و وقتی نزدیک قم شدیم بابایی گفت اولین مسافرت 3تایی مونه و من هم خندیدم راست میگفت ولی من اصلا حواسم نبود که من زودتر بگم.بابایی همیشه حواسش به همه چیز هست بابایی دوست دارم ب...
13 مهر 1391

مسافرت مامانی

سلام عشق مامانی چطوری شیطون بلا؟؟؟؟میدونم که خوبی....فدات بشم الهی نی نی من این چند روز که نیومدم برات بنویسم رفته بودم مسافرت. رفتم پیش مامانی جونم خیلی خوش گذشت البته خودت اونجا بودی و شاهد همه چیز بودی. ایشالا به دنیا بیایی بازم میبرمت اونجا تا لذت ببری.راستی دانشگاهم شروع شده بچه های دانشگاه میدونن که تو توی دلمی خیلی هوامو دارن خدا خیرشون بده خیلی مراقب من هستن و احوال پرس از حال شما که خدا را شکر همه چیز خیلی خوبه. راستی جواب غربالگری چند روزه که آماده شده نبودم که برم بگیرم فردا بابایی میخواد بره بگیره. فعلا مامانی خداحافظ تا بعد دوباره زودی م ی ام ... ...
11 مهر 1391

غربالگری 3ماهه اول

سلام شیطون.. سلام عشق مامان خوبی؟از شیطنت های دیروزت معلومه که خوبی. خدا را شکر.... نی نی جونم دیروز رفته بودم برای آزمایش ٣ماهه اول ... اول آزمایش خون دادم بعد مشاوره بعد هم سونو و اما ماجرای سونو و شما و شیطونی ها.. ساعت حدودا ١ بعد ازظهر بود که نوبت سونو شد رفتم تو دکتر یه کم نگاهت کرد اینور اونور کرد بهم گفت خانم رحمت منقبض شده برو یه چیزی بخور آروم باش بعد بیا .گفتم باشه رفتم انجام دادم و برگشتم دکتر سونو کرد گفتم رحمم خوب شده گفت آره حالا نی نی تکون نمیخوره هرچی من میخندیدم سرفه میکردم فایده نداشت شما فقط دست و پا میزدی و تکون دیگه ای نمیخوردی .فدات بشم مامانی انگشتای نازتو دیدم و شمردم انگشتای پاتم دیدم دکتر گفت ٤.٥ سانتی...
4 مهر 1391

کله گنده مامانی

سلام عشق مامانی خوبی؟ امروز با بابایی رفتیم پیش دکتر. جواب آزمایشو دید. همه چیز خوب بود. خدارا شکر تو را هم دیدم. مامانی فدات بشه کله ی گنده ای داشتی، ٢برابر بدنت بود و قلب پاک و مهربونت تند تند میزد. راستی بابایی هم کلی حسودیش شد که نتونست شما رو ببینه. اما مامانی برام دعا کن، دکتر گفت ٢ هفته دیگه برم پیشش، سونو کنه منو. احتمالا نیاز دارم که رحمم رو بدوزه. خیلی ناراحتم. بخدا دیگه طاقت عمل کردن رو ندارم. میترسم. خیلی میترسم. دانشگاهم چی میشه؟ تازه جمعه عروسی هم دعوت هستیم تو شهرستان. اما دکتر گفت نرو، من میخوام برم، دارم توی خونه از تنهایی دیوونه میشم، میخوام برم. بعد از کلی التماس به دکتر، بهم گفت اگر میخواهی برو، اما عقب ما...
1 مهر 1391
1