بدون عنوان
سلام عزیزم خوبی؟همه حالتو از من میپرسن ام من نمیدونم چی بگم میگم خبر ندارم اما ایشالا که خوبه. مامان جونم عزیز دلم چند وقته میخوام بیام یه درد دلمو بنویسم اما پای نوشتن میرسه نمیتونم الان هم مثل همیشه نتونستم.به موضوعش اشاره میکنم،دلم برای ٢ نفر خیلی تنگ شده ٢نفر که ١سال بیشتره که ندیدمشون دلم براشون پر میکشه خدا کسی رو که این جدایی را آورد لعنت کنه.بدتر از من خواهرم داره میسوزه ام هیچی نمیگه همونطور که من چیزی نمیگم.جدایی ازشون برام سخته همش خوابشون رو میبینم.خدایا تو را به حق این روزهای قشنگت،تو را به حق فرشته های مهربونت قسم میدم به این جدایی پایان بده من دیگه طاقت ندارم شاید یه روز بیام قصه رو توی خصوصی بنویسم تا دلم آروم بشه....